جدول جو
جدول جو

معنی بخیلی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بخیلی کردن
زفتیدن
تصویری از بخیلی کردن
تصویر بخیلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلبلی کردن
تصویر بلبلی کردن
شیرین زبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیه کردن
تصویر بخیه کردن
بخیه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلی کردن
تصویر ایلی کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینی کردن
تصویر بینی کردن
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)، بینی زدن
فرهنگ فارسی عمید
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی کردن
تصویر خالی کردن
((کَ دَ))
تهی کردن، خلوت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی کردن
تصویر خالی کردن
Empty, Deflate, Void
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сдувать , опустошить , опустошать
دیکشنری فارسی به روسی
випускати повітря , спорожнити , спорожнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
wypuszczać powietrze, opróżniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
leeglaten, leegmaken, legen
دیکشنری فارسی به هلندی
ปล่อยลม , เท
دیکشنری فارسی به تایلندی
خفّض , فرّغ
دیکشنری فارسی به عربی
हवा निकालना , खाली करना , खाली करना
دیکشنری فارسی به هندی
לשחרר אוויר , לרוקן
دیکشنری فارسی به عبری
空気を抜く , 空にする , 空にする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
바람을 빼다 , 비우다
دیکشنری فارسی به کره ای
kupunguza hewa, kutolea, kutia tupu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
বাতাস বের করা , খালি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ہوا نکالنا , خالی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو